روزهای دوستی ما

اینا روز های خوب با هم بودن ماست با کلی دسته گل

روزهای دوستی ما

اینا روز های خوب با هم بودن ماست با کلی دسته گل

آخرین دیدار و کلارا رفت

وقتی کلارا همه کارای انصرافش رو انجام داد. قرار شد بهش مدرک فوق دیپلم بدن.انقدر بیچاره جیگر منو دووندن که نگو! 

روز آخر وقتی اومد م سر آنالیز بودم اومدم بیرون توی راهرو.عین فیلم های هندی انقدر همو بغل کردیم بوسیدیم که حواسمون نبود اینجا دانشگاه هست!بعد کلی قرمز شدیم .جدا شدیمو همه ما رو اینطوری نگاه میکردن

بعد من کتابی که براش خریده بودم رو بهش دادم ولی قبلش یه سوتی دادم جیگر گفتم کلارا کتاب مناجات خواجه عبدالله انصاری رو داری؟ 

اونم لباش رو زبون زد با کلی ذوق گفت واسم خریدی؟!نه ندارن خاله. 

منو میگی.نه حالا ولش کن همینطوری پرسیدم

بعد راه افتادیم توی یونی که بچه ها رو ببینه و با هر کی ۳دقیقه حرف بزنه

قرار این بود که بریم بازار تجریش کلی حرف بزنیم و راه بریم. 

ولی مامانم زنگ زد که زود بیا خونه ما رفتیم بیرون کلید دست همسایه هست! 

بستنی ژله ای

تو روز های گرم روزهای آخر ترم دوم که میخوره به تابستون منون کلی وقتی از کلاس بر میگشتیم دم دمای ظهر از جلوی یه بستنی فروشی شلوغ توی میدون تجریش رد شدیم.  

به اتفاق گفتیم بستنی بخوریم ولی مثل همیشه من به کلی میگفتم تو بگو و کلی به من میگفت تو بگو . 

دست آخر اتفاق نظر روی بستنی ژله ای شد که تا اون روز نخورده بودیم! 

وقتی حاضر شد و شماره ما رو صدا زدن دو عدد کاسه بزرگ دادن دست ما بیچاره ها که ژر از بستنی بود و ژله! 

چشمتون روز بعد نبینه انقدر ژر از بستنی با طعم قهوه بود و کاکائویی و وانیلی که آخر نصف بقیه رو مونده بودیم چطوری بخوریم! مرده بودیم از خنده هی بهم نگاه میکردیم و میخندیدم گفتیم دیگه تا عمر داریم بستنی نمی خواییم. 

کلارا میگفت ویسنا دفعه دیگه هم میگی بستنی بخوریم گفتم من ... میکنم .نه دیگه تا آخر عمرم سیر بستنی شدم

ورود به مترو

keli به خاطر من مسیرش رو دور تر کرد که با هم بریم خونه.با من میاومد مترو هفت تیر بعد اونجا من میرفتم به طرف علم و صنعت و اون می رفت به طرف صادقیه. 

یه روز خسته بودیم حسابی گفتیم با آسانسور بریم پایین.سوار که شدیم من زود دکمه B رو زدم بعد keli  گفت اونو نگاه دیدم یه آقایی و یه خانمی به حالت دو میخوان خودشون رو به اسانسور برسونن ولی متاسفانه من گل کاشتم و با دماغ رفتن توی در. 

وقتی خواستیم از اسانسور بیایییم بیرون دستگاه کارت خوان که بلیط رو می خونه گذاشتن توی دهن آدم جلومون بود.یکیش ضربدر قرمز بود keli  کارت زود نخوند من به اون یکی نگاه نکردم و یه لحظه گفتم موندیم. تو این فکر بودیم که کارت نزنیم و از دستگاه رد بشیم که دوربین رو دیدیم بالای سرمون و از حرکات نا شایست خودمون مبنی بر رد شدن از روی دستگاه کمی خجالت در کردیم

کارت زدیم و رد شدیم اخه اون یکی سالم بود

فرداش چون دیروزش کلی خندیده بودیم بازم با اسانسور اومدیم پایین که دیدیم یه آقای محترمی اونجا نشسته و مواظب هست کسی کار بد نکنه. 

ما کلی ذوق و خجالت از شهرت و دسته گل با keli کلی خندیدیم گفتیم از فردا عکسمون رو میزنن سر در مترو میگن این دوتا رو راه ندین.

بانک پارسیان

ماجرای بانک رفتن من و کلارا: 

یه روز من به keli گفتم بریم به حسابم پول بریزم خوش و خرم رفتیم بانک شماره گرفتیم. 

اول بسم ا... رفتم رو صندلی کسی جلو باجه نبود بعد یه پسر جوونی با لیوان چای با یه لبخند مضحک اومد جلو باجه. 

همون اول تا دیدمش تا ته قضیه رو خوندم فرم داد پر کنم.تو فکر بودم گفتم حواسم رو  جمع کنم که گند نزنم.  

چشمت روز بد نبینه. شماره حساب رو از رو دفتر چه غلط نوشتم با جدیت گفتم ببخشید شماره حساب رو اشتباه نوشتم.دست دراز کردم فرم رو بگیرم یارو حالا کوتاه نمیاد فرم رو بده! 

شروع کرد به خوندن این شماره چیه؟ تلفن نوشتی؟ 

keli هم پغی زد زیر خنده پشت اون من بیچاره ترکیدم از خنده.پشت باجه هم اون اقا مثل فنر بالا پایین میرفت. 

فرم دیگه داد من درست کردم . ولی نمی تونستم نخندم.این پشت باجه ای هم تنش میخارید فجیه.keli از همه بدتر.ریسه رفته بود بچه. 

خواستم تغییر نشونی بدم یه برگه داد نامه نوشتم.نامه نوشتن هم برنامه داشت 

نامه اداری من بلد نبودم.یارو هم رییسش رو کلی حساب میکرد و تو نامه هندونه میداد زیر بغل رییس. 

منم گنگ شده بودم. 

keli هم میخندید املا میکرد یه جا اشتباه نوشتم گفت نه غلطه! منم هل خط زدم این دوتا ترکیدن از خنده. 

حالا خودم پای سوم خندیدن بودم .بد بختی پلاک خونه یادم نبود.یارو باجه ایه هم منتظر خطای من بود که بخنده.روز پر از خجالت و خنده ای بود.یادته keli؟

آشنایی از دید ویسنا

سلام من و کلی دوتا دوستیم که خیلی ماجرا با هم داشتیم. چون نمی خواییم یادمون بره میایم اینجا و مینویسیم.ما تو دانشگاه دوست شدیم ولی مطمئنم که هیچ کدوممون نمی تونیم دوستیمون رو فراموش کنیم. هر دو میاییم و اینجا خاطره هامون رو مینویسیم.

دوست دارم کلاراتو همیشه خاله جیجیلیه من میمونی تا اخر دنیاوحتی الان که داریم از هم جدا میشیم.