-
آخرین دیدار و کلارا رفت
جمعه 24 اردیبهشتماه سال 1389 15:06
وقتی کلارا همه کارای انصرافش رو انجام داد. قرار شد بهش مدرک فوق دیپلم بدن.انقدر بیچاره جیگر منو دووندن که نگو! روز آخر وقتی اومد م سر آنالیز بودم اومدم بیرون توی راهرو.عین فیلم های هندی انقدر همو بغل کردیم بوسیدیم که حواسمون نبود اینجا دانشگاه هست!بعد کلی قرمز شدیم .جدا شدیم و همه ما رو اینطوری نگاه میکردن . بعد من...
-
بستنی ژله ای
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1388 22:48
تو روز های گرم روزهای آخر ترم دوم که میخوره به تابستون منون کلی وقتی از کلاس بر میگشتیم دم دمای ظهر از جلوی یه بستنی فروشی شلوغ توی میدون تجریش رد شدیم. به اتفاق گفتیم بستنی بخوریم ولی مثل همیشه من به کلی میگفتم تو بگو و کلی به من میگفت تو بگو . دست آخر اتفاق نظر روی بستنی ژله ای شد که تا اون روز نخورده بودیم! وقتی...
-
ورود به مترو
شنبه 9 آبانماه سال 1388 09:08
keli به خاطر من مسیرش رو دور تر کرد که با هم بریم خونه.با من میاومد مترو هفت تیر بعد اونجا من میرفتم به طرف علم و صنعت و اون می رفت به طرف صادقیه. یه روز خسته بودیم حسابی گفتیم با آسانسور بریم پایین.سوار که شدیم من زود دکمه B رو زدم بعد keli گفت اونو نگاه دیدم یه آقایی و یه خانمی به حالت دو میخوان خودشون رو به اسانسور...
-
بانک پارسیان
یکشنبه 3 آبانماه سال 1388 09:17
ماجرای بانک رفتن من و کلارا: یه روز من به keli گفتم بریم به حسابم پول بریزم خوش و خرم رفتیم بانک شماره گرفتیم. اول بسم ا... رفتم رو صندلی کسی جلو باجه نبود بعد یه پسر جوونی با لیوان چای با یه لبخند مضحک اومد جلو باجه. همون اول تا دیدمش تا ته قضیه رو خوندم فرم داد پر کنم.تو فکر بودم گفتم حواسم رو جمع کنم که گند نزنم....
-
آشنایی از دید ویسنا
دوشنبه 20 مهرماه سال 1388 20:34
سلام من و کلی دوتا دوستیم که خیلی ماجرا با هم داشتیم. چون نمی خواییم یادمون بره میایم اینجا و مینویسیم.ما تو دانشگاه دوست شدیم ولی مطمئنم که هیچ کدوممون نمی تونیم دوستیمون رو فراموش کنیم. هر دو میاییم و اینجا خاطره هامون رو مینویسیم. دوست دارم کلارا تو همیشه خاله جیجیلیه من میمونی تا اخر دنیاوحتی الان که داریم از هم...